loading...
براي هر كسي اتفاق مي‌افته
خودم نميدونم كيم بازدید : 1 پنجشنبه 19 دی 1392 نظرات (0)

سلام بار ديگر سلام  باز هم سلام

امروز روز اول كار شركتي هست كه همه چيزش رو خودمون انجام داديم

 

 

 

 

 

زندگي من اينقدر شيريني نداشت كه بشه و بتونم از شيرينيش برا كسي تعريف كنم و به كس ديگه‌اي بدم

زندگي تا امروز ادامه پيدا كرده و در حال جريان هست و معلوم هم نيست تا كي ادامه دار باشه

زندگي كه خدا بهو داد و بوجودم آورد 

و با رسيدن به بلوغ جسمي و سربازي رفتم پاي دختر مردم اومد تو زندگيم كه شد همه چيزم و همه زندگيم

 

تا جايي كه يادم مياد من تو سري خور خونوادم بودم و تو همكلاسي و رفقام پخمه‌ترين

بزرگ شدنم با خواهرام بود خواهرهايي كه از من بزرگتر بودن و من شدم تته غاري

بگذريم كه چجورب بزرگ شدم و چجوري ايني شدم كه هستم

بگذريم كه چي بودم و چي شدم از اين به بعدش خدا رحم كنه

 

 

 

 

 

از يه طرف ميگه نميخوام منو برسوني

از يه طرف ديگه با ميثم ميره

نميدونم كدوم حرف باور كنم

از يه طرف ميگه ميخوام خودم باشم

از اون ور حتي ظرف غذاشم با ميثم هست

اون وقتي كه من ميگم نفر دومم ميگه بچه‌اي

وقتي ميگم ...........

جرفاش با عملش نميخونه 

من عد از اين فقط ئاستان مينويسم ميزارم تو وبلاگ اينجوري راحتره

فعلا تا ذهنم تمركز پيدا كنه

خيلي چيزارو باهم تطبيق ميده

روزي هست كه تازه متوجه شدم بيخود و بيجهت  قاطي ميكنه

امروز روزي بود كه با شروعش در ابتداي كار واسه من يكي ،يه چيزايي روشن شد امروز روزي بود كه من و ميثم اتاقمون تا ظهر چيديم و تميز كرديم ميثم تي زد همه جا رو

آشپزخونه رو تيط كرد

من ميدونم فقط من ميمونم و من

بعضي از حرفها دو گانه است حرفهايي كه نميشه براحتي باور كرد

امروز بيخود و بيجهت داغ كرده يود معلوم نبود كه از چي ناراحته   خب معلومه از خونه

از كارش

از من و از ما

از كاري كه فقط خرجش كرده پول نداده

از چيزي كه تا حالا براش برگشتي نداشته

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 11
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 4
  • بازدید کلی : 41